بهـ سلامــــتے من!!!؟
منے ڪهـ الاטּ
☜ בلـــــــــــــــــــــــــــҐ گرفتهـ ☞
وڪسے نیس بگهـ چهـ مرگــتهــ؟
منے ڪهـ בلـפֿـوشـــــــیҐ
شـבهـ בنیایهـ مجازے
☜منے ڪهـ פֿـوشــــے بهــҐ نیومـבهـ ☞
منے ڪهـ ازهــمهـ رو בست פֿــــــورבҐ
منے ڪهـ مرפـمــهـ בلــهـ هــمهـ شـבҐ ولی؟
☜ڪسے مرפــــҐ בلҐ نشـב ☞
منے ڪهـ بغضــــҐ جلوهــمهـ
قـــــــورت میـבҐ ڪهـ یهـ وقت گریــهـ نڪنҐ
☜منے ڪهـ پیش هــمــــهـ شاـבتر ☞
בیـــــــבهـ میشҐ
سلامتیهـ منے ڪهـ ڪسے בوسش نـــــــבارهـ
☜ارع بهـ ســــلامتیهـ مــــــــטּ ☞
اگر خوبان عالم جمع باشند
یقینا نزد من تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند
تو در آن حلقه میدانم نگینی !!
به سلامتى برق که هروقت رفت اومد !!!
گاهی دلگرمی یک دوست آنقدر معجزه میکند
که انگارخدا در زمین کنار توست . . .
وقتی نخواستنت…
آروم بکش کنار …
غم انگیز است اگر تو را نخواهد
مسخره است اگر نفهمی
احمقانه است اگر اصرار کنی . . .
پشت این بـغض سنـگین
بیدی نشسته کــــه خیـــال میکرد
بـــا این بـــادهــــا نمیلرزد …!
دیدین تو فیلما بچه توی خواب جیغ میکشه
همه میرن بغلش می کنن و از این حرفا ؟
خلاصه اومدم بگم اینا همش دروغه ،
من یه بار جیغ کشیدم دادو بیداد کردم تو خواب
بابام اومد همچین با لگد زد تو شکمم که دیگه چند ساله جیغم نمیاد
فک کنم جیغدونم پاره شد :|
ﺍﺻﻔﻬﻮﻧﯿﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺴـــــــــــﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺍﺵ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﺧﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ...
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻏﺬﺍﯼ ﻣﺨﺘﺼﺮ ﻭ ﻧﺎﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ اﻭ ﺩﺍﺩ
ﻫﻤﺴﺎﯾﮥ ﯾﻬﻮﺩﯼ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ : ﻣﮕﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺪﯾﺪ؟
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯿﻪ : ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﯾﻢ ﺣَﺠﯽ . . . ﺁ ﻣﮕﻪ ﺷﻮﻣﺎﻫﺎ ﻧﯿﻤﯿﺪﯾﻦ ؟؟
ﻫﻤﺴﺎﯾﮥ ﯾﻬﻮﺩﯼ : ﺧﯿﺮ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﺟﻪ ...
ﺍﺻﻔﻬﻮﻧﯿﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪِ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﻦ ﻣﻘﺪﺱ ﯾﻬﻮﺩ ﻣﺸﺮﻑ ﺷﺪ :|
خیلی متنات زیبان کوثر جان
مخصوصا نظراتت
ای ول عزیزم
ممنون از حضورت
دوستت دارم...
گیرم که تنهایی سهم من باشد...
گیرم که دوستم نداشته باشی
گیرم که به قول خودت با دیگری باشی
گیرم که بود و نبودم برایت فرقی نداشته باشد
عزیز لعنتی من
من گیر این گیرم ها نیستم که
من گیر دوست داشتنتم
تا همیشه
دیروز اومده بودی به دیدنم
با یه شاخه گل سرخ
همون لبخندی که همیشه آرزوشو داشتم
گریه کردی و گفتی دلم برات تنگ شده
ولی من فقط نگات کردم
وقتی رفتی سنگ قبرم از اشکات خیس شده بود
آخه خیلی دیر اومده بودی ...
باوفا! مهر تو اندر جان ماست
زندگی بی دوستی زندان ماست
کم بزن آتش دل بی تاب را
یاد خوبت روز و شب مهمان ماست
آدم که غمگین می شود
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند ...
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنهاتر و تنهاتر می شود
آنچنان در تنهـایی خود غـرق می شود که
دیگـر با هیـچ تلنگری بر نمی خیزد
و این آغاز تلخ یک پایان است
.
از عجایب زنها اینه که
مجتمع های تجاری رو طبقه به طبقه و مغازه به مغازه میگردن
بعد که از خرید میان برن خونه میگن :
“اووووه ماشین چقدر دوره”
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت / زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی / دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت. . .
حالا که نیستی بوسه هایم را نثار دیوار های اتاقم میکنم!
همان دیوارهایی که دستهایت را می چسباندی به آنها و چشم هایت را می
بستی و …
یادت می آید…
ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣــــــــﺘﯽ !!؟
ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑـــــــــــﺮﺩﯼ !!؟
ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﯼ٬
ﻭ ﺭﻓـــــــــــــــــــــﺘﯽ...
ﻣـــــﻦ... ﺑﯽ ﺟﻨﺒﻪ ﺑـــــــﻮﺩﻡ....
سـَلـآمـَتـی اون رَفیقـی کِ مـَجـآزیه اَمـآ ...
یِ جـوری وآسـَت سـَنگِ صـَبـوره ،
کِ هـَمۀ رَفیقـآیِ وآقـِعیـت بِ پـآش نـِمیـرِسـَن
اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت / زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی / دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت. . .
آدم گاهی میخواهد حرف بزند اما
نمی داند با چه کسی، پس لال می شود،
خفه می شود. وقتی که هر که هست
نمی فهمدت و هر که می فهمدت نیست
خداوندا به من بیاموز:
دوست بدارم کسانی را، که دوستم ندارند
عشق بورزم به کسانی، که عاشقم نیستند
محبت کنم به کسانی، که محبتی در حقم نکردند
بگریم با کسانی، که هرگز غمم را نخوردند
و بخندم با کسانی،
که هرگز شادیهایشان را با من قسمت نکردند.
************************
گمشده این نسل،اعتماد است نه اعتقاد
اما افسوس
نه بر اعتماد ،اعتقادیست
و نه بر اعتقاد، اعتماد
به که پیغام دهم ؟ به شباهنگ که شب مانده به راه ؟
یا به اندوه کلاغان سیاه ، به پرستو که سفر میکند از سردی فصل ؟
یا به مرغان نکو چیده شهر ؟ به که پیغام دهم که به یادت هستم ؟
.
.
`_´)
< ,︻╦╤─ ҉ - - - - - - -
´\ \
_/﹋\
تکون نخوررررررر ..بالاخره گیرت آوردم
به وب من نمیای؟؟؟؟؟؟؟
سر زدم
کجایی هم نشین لحظه های داغ و تبدارم ؟
ببین رفتی ومن با ابرها تا گریه می بارم
تصور کردنت تنها امیدم هست می دانی ؟
اگر شاعر شوی، می بینی ام با ماه بیدارم
بیا یک لحظه، فروردین چشمانم !خدایم شو
که تا پاییز سالی نانوشته فکر دیدارم
هزاران چشمک مبهم ،هزاران قصه ی بی تو
هزاران خنده ی مرده ،نمیدانم چه بشمارم ؟
ترانه با تو می خندد،غزلها در نگاهت مست
سپیدی از تو موزون شد وَمن تک بیتِ بیمارم
مرا در شهر آدم ها رها کردی و من بی تو
فقط یک دفتر شعر و کمی هم قاصدک دارم
شبیه نقطه چینم که فقط پر می شوم با تو!
برو انگار باید بی نهایت نقطه بگذارم
دنیـای مجـازی جـایی کـه وقتـی کسـی کـه دوستش داری ازت میپرسـه خوبـی ؟
میگـی خوبـم مرسـی!امـا اون نـه میتـونـه بغض گلوتـو ببینـه نه چشمـای خیستـو
نـه دستـای لـرزونتـوحتـّی نمیتـونه دلتنگیتـو حس کنـه
بعـد هـم بـا خیـال راحـت میـره کـه بـا یکـی دیگه چت کنه.......
دیگر بانوی هیچ قصه ای نخواهم شد
که این بانو خود قصه ها دارد ....
بــا کسی دوست نخواهم شد دیــگر عاشق کسی
نخواهم شد عشقم متعلق
به کسی بود که الان دیگه نیست کنارم ,
هست اما شاید مال کسی دیگری باشد !
من دختری هستم بر فراز آسمان , راه چهل ساله
معراج مرد را در یک شب پیموده ام و
دامانم مهد تمدن بشر است !
من یک دخترم نگاه به بدن ظریفم نکن
اراده کنم تمام هویت مردانه ات را به آتش می کشم !
تنهایی ام را با کسی تقسیم نخواهم کرد که روزی تنهایم بگذارد !
بدان ، حوای کسی نخواهم شد که به هوای دیگری برود !
روح خداست که در من دمیده و نامش احساس است ،
ارزان نمی فروشمش اما
در راه زن بودنم خرجش خواهم کرد !
دستانم بالین کودک فردایم خواهد شد ،
بی حرمتش نخواهم کرد ، به کسی
نمیسپارمش !!!!!
هر روز و هر لحظه نگرانت میشوم...
که چه میکنی؟
پنجره ی اتاقم را باز میکنم و فریاد میزنم
تنهاییت برای من...
غصه هایت برای من...
همه ی بغض ها و اشکهایت برای من...
بخند برایم بخند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده...
از یه روزی به بعد ، چشمات به چروک های پیشونی پدرت حساس میشه !
به سلامتی پدر …
به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرد !
اونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرد !
اونی که وقتی بودیم خندید ، اونی که وقتی نبودیم نالید !
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
به سلامتی کسی که دیگه بهش زنگ نمیزنیم اما اگه بفهمیم خطش خاموشه دق می کنیم !
مرسی عزیزم
"سر کلاس زبان" معلم: هرکی فارسی حرف بزنه جریمه میشه!
دانش آموز اولی به بغل دستیش: الظهر المیای الفوتبال ؟؟ دانش آموز
دوم : الخخخخخخخ الآره المیام!!
ت کردین وقتی "دستشویی"داری هم سرعت اینترنت بالاتر
میره;هم مطالبش جالب تر میشه؟!!!
جان من تا حالا دقت کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جدا شما پشتتونو چجوری لیف میزنین ؟؟؟
من یه نقطه ی کور دارم پشتم نزدیک به ۱۷ساله لیفش
نزدم آخرم از همونجا میگندم میمیرم
زن با عصبانیت پای تلفن: این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟
مرد: عزیزم، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشانش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم، اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟!
زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار: بله عشقم.....
مرد: من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم...!!
ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﮐﻮﻓﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺭﻭ ﺩﺭ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﯾﺎﺩﺩﺍشت ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ “ﯾﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭ” ، ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﺳﺮﺕ ﮐﻼﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺍﺻﻠﯽ ﭘﺸﺖ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯾﻪ ﮐﻪ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﻮﺩ” ، ﺭﻓﺘﻢ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﻭ ﮐﻨﺪﻡ ﭘﺸﺘﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﯾﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﯾﺨﭽﺎﻟﻪ ﺯﯾﺮ ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ” ، ﻣﻨﻢ ﺣﺮﺻﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ … ﺑﻌﺪ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﯾﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﻇﺮﻑ ﻣﯿﻮﻩ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ “ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﻣﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﺍﺕ ﭘﯿﺘﺰﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺗﻮ ﻓﺮ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﺮﺧﻮﺭﯼ ﻧﮑﻦ ﺑﺬﺍﺭ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ” ﺧﺪﺍﻭﮐﯿﻠﯽ ﻣﻦ ﺳﺮمو ﮐﺠﺎ ﺑﮑﻮﺑﻢ …؟؟؟!!!
ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻪ دخترخاله ام ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺮﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ "ﻋﻤﻪ ﯼ ﻋﻄﺎﺭ" ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺑﻨﻮﯾﺲ،ﮐﻞ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﺭﻭ ﺑﺴﯿﺞ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ "ﻋﻤﻪ ﯼ ﻋﻄﺎﺭ" ﻣﻄﻠﺐ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﻦ،ﺁﺧﺮﺷﻢ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﻧﺮﺳﯿﺪﯾﻢ!ﺍ
اﺻﻼ ﻫﯿﭻ ﻣﻨﺒﻌﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭘﺪﺭﯼ ﻋﻄﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ.
خاله ام ﺭﻓﺘﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﯿﺪﺍد ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ تحقیقیه ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯿﺪﯾﻦ!ﻋﻤﻪ ﯼ ﻋﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﭽﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﻩ ﺁﺧﻪ!؟
ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻮﺿﻮﻉﺗﺤﻘﯿﻖ ﺍﺻﻼ "ﻋﻤﻪ ﯼ ﻋﻄﺎﺭ" ﻧﺒﻮﺩﻩ"ﺍﺋﻤﻪ ﯼ اطهار" بوده!
زمزمه نگاهت را ب هیاهوی فلک میسپارم تا او همچو من سخت بگرید
اخبار میگه: از هر ۵ ایرانی، ۱ نفر از ﺍﺳﻬﺎﻝ ﺭﻧﺞ ﻣﯿﺒﺮﻩ… . . . ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻥ چهار ﺗﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﻬﺎﻝ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻥ…؟!!!
دور نمی بینم اون روزی رو که میخوای مای کامپیوترو باز کنی
و تا کلیک کنی روش یه صفحه تبلیغم باز کنه !
اجی ایشاله اگه باعشقت خوشبخت میشی بهش برسی
blog nice
میگن دوره اربابی تموم شده
پس تو اهل کدوم تباری که ما هنوز غلامتیم !؟
زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد
اونم اینه که رفیق اونی نیست که باهاش خوشی،
رفیق اونیه که بدون اون داغونی !
تا حالا “خودکار” رو از آخر به اول خوندی؟!
راکدوخ …
معنی نداد نمیدونم چه مرگشه … :|
گفتم شاید بشه ازش یه نکته اخلاقی درآورد که نشد …
ببخشید وقتتون رو گرفتم :|
خیلی حس قشنگیه وقتی یه دوست فاب داشته باشی
که همیشه حواسش بهت باشه ،
به یادت باشه ، نگرانت بشه و دوست داشته باشه …
مرســـی که هستی دوستِ من …
ﺭﻭﺯی ﺟﻮاﻧکی اﺯ شیخی ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮا اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﺮای ﭘﻮﻝ
ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا می ﺁﺯاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺪی ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ؟
ﺷﻴﺦ ﻗﻮطی ﻛﺒریتی اﺯ ﺟﻴﺐ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﺳﻪ ﻧﺦ ﻛﺒﺮﻳﺖ ﺭا ﮔﺮﻓﺖ
و ﺩﻭ ﻧﺦ ﺁﻥ ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻗﻮطی ﻧﻬﺎﺩ ﺁﻥ ﻳﻚ ﻧﺦ ﺭا ﻧﺼﻒ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﺼﻔﻪ ﻛﻪ ﻧﻮﻙ ﺗﻴﺰی ﺩاشت
ﻻی ﺩﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ :
ﭼﻪ ﻣﻴﺪاﻧﻢ !
ﯾﻪ روز ﯾﻪ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺴﺨﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﺑﺎﻻ ﻫﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺷﻤﺮﺩﻡ ۷۰ ﺑﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻻ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺩﻓﻌﻪ ۷۱ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﻮﺻﻠﻢ ﺳﺮ ﺭﻓﺖ ﻟﻬﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ
من شاعرم
و تو خود شعر
بخند
تا دیوان چشمهایت را
کتابی کنم پر از عشق...